عشقمعشقم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

امیرحسین جونم

مهد رفتن امیرحسین +وسایل مهد و جشن یلدای مهد کودک

سلام به همه ی دوستای گلم که با وجود اینکه چندروزی نبودم بازم به ما لطف داشتن و با کامنتاشون دلگرممون کردن به خاطر مریضی خودم و امیر و تنبلی خودم یه چند روزی نبودم امیرحسینم یه 3هفته ای داره میره مهد و کم کم به مهدکودک و مربیش عادت کرده خداروشکر با وجود اینکه نمیذاره ازش عکس بگیرم 1عکس از سومین روز مهد رفتنش گرفتم که برگشته بودیم خونه منم از فرصت استفاده کردم و 1عکس گرفتم چندتا عکسم از وسایل و لباسای مهدکودکت گرفتم وای بازم رفته بودیم خرید چه حالی میده عکس چندتا دست از لباساتو چون تنت کرده بودم دیگه نگرفتم امروزم براتون تو مهد جشن شب یلدا گرفته بودن و بهتون یادگاری دادن تو هم از بین کلی عروسک و وسایل اینو ا...
27 آذر 1392

22 ماهگیت مبارک زندگیم

ببخش با  تاخیر اومدم عزیزم اینقدر شیطون شدی که دیگه وقتی واسم نمیمونه بیام پست بذارم   22ماه پیش خداوند بهترین هدیه اش رو به من عطا فرمود گلی بنام امیرحسین   نازنینم اهورایی ترین ارمغان زندگیم 22 ماهگیت مبارک   پسرم عشقم میدونی که تو تمام زندگیم هستی   تا عشق آمد دردم آسان شد خداروشکر مادر شدم او پاره جان شد خداروشکر  شوق شنیدن ریخت حتی گریه اش در من لبخند زد جانم غزلخوان شد خداروشکر من باغبان تازه کاری بودم اما او یک غنچه زیباو خندان شد خداروشکر او آمد و باران رحمت با خودش آورد گلخانه ما هم گلستان شد خدا...
6 آذر 1392

محرم ...

  فرق نمیکند در کجای قرن چندم ایستاده باشم!     مهم این است که من همچنان رعیتم و تو اربابی یا حسین... یه خورده گله کنم که نمیذاشتی ازت عکس بگیرم و فرار میکردی حتی قبول  نکردی با لباس روز شیرخواران ازت عکس بگیرم شب دهم  با دختر خاله هام رفتیم مسجد جامع خرمشهر خیلی شلوغ بود خیلی هم گرسنه شده بودی واست ساندویچ فلافل خریدیم فقط همین سر راهمون بود شما هم مشغول خوردن شدی   اینم چندتا عکس از مراسم شب دهم مسجد جامع خرمشهر خیلی شلوغ بود فقط تونستم همین چندتا عکسو بگیرم هوا هم بارونی بود تو تو مراسم فقط نگاه میکردی و واس...
6 آذر 1392
1